تیمار خوردن
لغتنامه دهخدا
تیمار خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) اندوه و غم خوردن . خود را در رنج و غم انداختن از بهر کسی یا چیزی :
بیامد بر کردیه پر ز درد
فراوان ز بهرام تیمار خورد.
به شیده چنین گفت کای پرخرد
سپاه تو تیمار تو کی خورد.
بپرسید و بسیار تیمار خورد
سپهبد همه یک به یک یاد کرد.
کسی که او غم هجران کشیده نیست چومن
ز بهر برگ درختان چرا خورد تیمار.
شش سال دمادم غم و تیمار تو خورده ست
وقت است که او را برهانیم ز تیمار.
هر که او اندوه و تیمار تو نگزیند
تو به خیره چه خوری انده و تیمارش .
چو خواهد بودنیها بی گمان بود
ندارد خوردن تیمار و غم سود.
زندان جان تست تن ای نادان
تیمار کار او چه خوری چندین .
اگرچه وسوسه در دل ز عشق دارم صعب
دلم ز وسوسه ٔ عشق کی خورد تیمار.
اگرچه دمبدم تیمار می خورد
بیاد روی خسروصبر می کرد.
کند تنهاروی در کار خسرو
به تنهائی خورد تیمار خسرو.
لیکن امثال مرا که در عین نقصان باشند در صورت کمال روا باشد اندیشه بردن و تیمار خوردن . (گلستان ).
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست
چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست .
دلم خون گشت از این تیمار خوردن
درونم خسته شد زین خار خوردن .
برافتاد ترس اندرین لشکرم
ندارم که تیمار آن چون خورم .
کی دل دهم در سادگی کآن شوخ تیمارش خورد
گر می تواند چاره ای از چشم بیمارش کند.
بیامد بر کردیه پر ز درد
فراوان ز بهرام تیمار خورد.
به شیده چنین گفت کای پرخرد
سپاه تو تیمار تو کی خورد.
بپرسید و بسیار تیمار خورد
سپهبد همه یک به یک یاد کرد.
کسی که او غم هجران کشیده نیست چومن
ز بهر برگ درختان چرا خورد تیمار.
شش سال دمادم غم و تیمار تو خورده ست
وقت است که او را برهانیم ز تیمار.
هر که او اندوه و تیمار تو نگزیند
تو به خیره چه خوری انده و تیمارش .
چو خواهد بودنیها بی گمان بود
ندارد خوردن تیمار و غم سود.
زندان جان تست تن ای نادان
تیمار کار او چه خوری چندین .
اگرچه وسوسه در دل ز عشق دارم صعب
دلم ز وسوسه ٔ عشق کی خورد تیمار.
اگرچه دمبدم تیمار می خورد
بیاد روی خسروصبر می کرد.
کند تنهاروی در کار خسرو
به تنهائی خورد تیمار خسرو.
لیکن امثال مرا که در عین نقصان باشند در صورت کمال روا باشد اندیشه بردن و تیمار خوردن . (گلستان ).
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست
چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست .
دلم خون گشت از این تیمار خوردن
درونم خسته شد زین خار خوردن .
برافتاد ترس اندرین لشکرم
ندارم که تیمار آن چون خورم .
کی دل دهم در سادگی کآن شوخ تیمارش خورد
گر می تواند چاره ای از چشم بیمارش کند.