تیزشست
لغتنامه دهخدا
تیزشست . [ ش َ ] (ص مرکب ) کماندار و یا تیرانداز چابک . (ناظم الاطباء). تیراندازی که تیرش تیز از نشان بگذرد. (آنندراج ) :
بنواخت مرغ دل را، نگهت به تیر مژگان
نبود چو تو حریفی بخدا به تیزشستی .
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
بنواخت مرغ دل را، نگهت به تیر مژگان
نبود چو تو حریفی بخدا به تیزشستی .
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.