تیزتاز
لغتنامه دهخدا
تیزتاز. (نف مرکب ) کسی که جلد می دود و تند تاخت می کند. (ناظم الاطباء). سریعالسیر. تندرو :
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز.
دگرموبدی گفت کای سرفراز
دو اسب گرانمایه ٔ تیزتاز.
سوی جاهش سهم غیب تیزتاز
چون خرد منهی و کار آگاه باد.
یکی کاروان جمله شاهین و باز
به چرز و کلنگ افکنی تیزتاز.
با حلم پایدارت کوه گران سبک سر
با عزم تیزتازت برق عجول کاهل .
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز.
دگرموبدی گفت کای سرفراز
دو اسب گرانمایه ٔ تیزتاز.
سوی جاهش سهم غیب تیزتاز
چون خرد منهی و کار آگاه باد.
یکی کاروان جمله شاهین و باز
به چرز و کلنگ افکنی تیزتاز.
با حلم پایدارت کوه گران سبک سر
با عزم تیزتازت برق عجول کاهل .