تیزبازار
لغتنامه دهخدا
تیزبازار. (اِ مرکب ) بازار گرم و پرمشتری . بازار پررونق و روا. بازار رائج :
چه کردی که بودت خریدار آن
کجا یافتی تیزبازار آن .
چو آگاه شد خسرو از کار اوی
غمی گشت از آن تیزبازار اوی .
چو بشنید بهرام گفتار اوی
بخندید از آن تیزبازار اوی .
ز هر سو فراوان خریدار خاست
بدان کلبه بر، تیزبازار خاست .
تیزبازاری و هرجائی بازار تو تیز
با دل زار بازار مکن گو نکنم .
چون شهد به بوسه تیزبازار
شکرشکن و طبرزد آزار.
رجوع به تیزبازاری و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
چه کردی که بودت خریدار آن
کجا یافتی تیزبازار آن .
چو آگاه شد خسرو از کار اوی
غمی گشت از آن تیزبازار اوی .
چو بشنید بهرام گفتار اوی
بخندید از آن تیزبازار اوی .
ز هر سو فراوان خریدار خاست
بدان کلبه بر، تیزبازار خاست .
تیزبازاری و هرجائی بازار تو تیز
با دل زار بازار مکن گو نکنم .
چون شهد به بوسه تیزبازار
شکرشکن و طبرزد آزار.
رجوع به تیزبازاری و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.