تیره دود
لغتنامه دهخدا
تیره دود. [ رَ / رِ] (اِ مرکب ) دود سیاه و تیره و ظلمانی :
برانگیخت از بام دژ تیره دود
دلیری به سالار لشکر نمود.
کزان بر نخستین تو خواهی درود
وز آتش نیابی مگر تیره دود.
نیامد ز گفتار من هیچ سود
ندیدم ز آتش بجز تیره دود.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود.
برانگیخت از بام دژ تیره دود
دلیری به سالار لشکر نمود.
کزان بر نخستین تو خواهی درود
وز آتش نیابی مگر تیره دود.
نیامد ز گفتار من هیچ سود
ندیدم ز آتش بجز تیره دود.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود.