تگاور
لغتنامه دهخدا
تگاور. [ ت َ وَ ] (ص مرکب ) بمعنی اسب تیزرو و این مرکب است از تگ که بمعنی دویدن باشد و از لفظ آور که صیغه ٔ امر است . (غیاث اللغات ). معنی ترکیبی آن منسوب به تگ است از عالم دلاور و تناور و معهذا اطلاق آن بر مرکب آمده و بعضی گویند اسب رهوار خصوصاً گوئیا صاحب تگ است که قدم باشد و قدم عبارت از رهواری است به یای مصدر و غیر رهوار عموماً. (آنندراج ). تَگاوَرِه ؛ اسب دونده ٔ خوشرفتار. (ناظم الاطباء). تکاور :
و زانسو هیونی تگاور دوان
طلایه برافگند زی پهلوان .
عنان تگاور همیداشت نرم
همی ریخت از دیدگان آب گرم .
ز لشکر ز خویشان دو تن را بخواند
سبکشان بر اسب تگاور نشاند.
به گور تگاور سمند افکنیم
به شمشیر برشیر بند افکنیم .
چو وحشی گور در صحرا تگاور
چو مرغ آب در دریا شناور.
و زانسو هیونی تگاور دوان
طلایه برافگند زی پهلوان .
عنان تگاور همیداشت نرم
همی ریخت از دیدگان آب گرم .
ز لشکر ز خویشان دو تن را بخواند
سبکشان بر اسب تگاور نشاند.
به گور تگاور سمند افکنیم
به شمشیر برشیر بند افکنیم .
چو وحشی گور در صحرا تگاور
چو مرغ آب در دریا شناور.