تکیه گاه
لغتنامه دهخدا
تکیه گاه . [ ت َ ی ِ ] (اِ مرکب ) محل تکیه و محل آسایش و محل سکون و استراحت و متکا. (ناظم الاطباء). مسند. (آنندراج ). محل اتکا. تکیه جای . آنجا که بدان تکیه کنند :
باغ از حریر حله بر گل زند مظله
مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا.
ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک
هم پادشه نشینی هم پادشه نشان .
مگر فضل من ناقص است ار نه من
بر او تکیه گاهی عجب کردمی .
تکیه گاه نصیب بعد الیوم
جز بر اکرام ذوالجلال نماند.
تکیه گاه او فرق فرقدین است و سیرگاه او بر جناح نسرین . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446).
بمعنی توان کرد دعوی درست
دم بیقدم تکیه گاهیست سست .
از جهت خانه های رفیع و قصرهای مشید آراسته به تکیه گاه وتخت . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 27).
آرام و خواب خلق جهان را سبب توئی
زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو.
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه منست .
صباح عید که در تکیه گاه ناز و نعیم
گدا کلاه بسر کج نهاد و شه دیهیم .
نقش مراد طرح به اقبال میدهند
جمعی که تکیه گاه خود از بوریا کنند.
بموی کمر ابروان همنشین
سر ناز را تکیه گاه از سرین .
تکیه گاهم حلاوت است چو چشم
بالش مخملم شکرخواب است .
|| به مجاز، پشت و پناه . (آنندراج ). پناه و پشتی . (ناظم الاطباء) :
نهادم تکیه گاه افسانه ای را
بهشتی کردم آتشخانه ای را.
ای کوته از صفات تو فکر بلندما
داغ تو تکیه گاه دل دردمند ما.
رجوع به تکیه جای و تکیه گه شود.
باغ از حریر حله بر گل زند مظله
مانند سبزکله بر تکیه گاه دارا.
ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک
هم پادشه نشینی هم پادشه نشان .
مگر فضل من ناقص است ار نه من
بر او تکیه گاهی عجب کردمی .
تکیه گاه نصیب بعد الیوم
جز بر اکرام ذوالجلال نماند.
تکیه گاه او فرق فرقدین است و سیرگاه او بر جناح نسرین . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 446).
بمعنی توان کرد دعوی درست
دم بیقدم تکیه گاهیست سست .
از جهت خانه های رفیع و قصرهای مشید آراسته به تکیه گاه وتخت . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 27).
آرام و خواب خلق جهان را سبب توئی
زان شد کنار دیده و دل تکیه گاه تو.
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه منست .
صباح عید که در تکیه گاه ناز و نعیم
گدا کلاه بسر کج نهاد و شه دیهیم .
نقش مراد طرح به اقبال میدهند
جمعی که تکیه گاه خود از بوریا کنند.
بموی کمر ابروان همنشین
سر ناز را تکیه گاه از سرین .
تکیه گاهم حلاوت است چو چشم
بالش مخملم شکرخواب است .
|| به مجاز، پشت و پناه . (آنندراج ). پناه و پشتی . (ناظم الاطباء) :
نهادم تکیه گاه افسانه ای را
بهشتی کردم آتشخانه ای را.
ای کوته از صفات تو فکر بلندما
داغ تو تکیه گاه دل دردمند ما.
رجوع به تکیه جای و تکیه گه شود.