تکیه دادن
لغتنامه دهخدا
تکیه دادن . [ ت َ ی َ / ی ِ دَ ] (مص مرکب ) پشت دادن و آسایش نمودن و راحت کردن . تکیه زدن . تکیه کردن . (ناظم الاطباء) :
نمود می شفقی چهره ٔ فرنگ ترا
به نازبالش گل تکیه داده رنگ ترا.
میان گلخن و خاکسترم چه داند حال
کسی که پهلوی او تکیه بر سمور دهد.
به عهد دولت تو امن در جهان بودن
بود ز عدل تو تکیه بر اژدها دادن .
گر روی بر فلک ز قوت حسن
تکیه بر خشت آفتاب مده .
|| تکیه گاه دادن . متکا دادن :
از طنطنه ٔ عدل تو در بیشه چرد میش
از پیکر خود تکیه دهد گرگ غنم را.
|| اعتماد کردن :
موج کشتی شکاف بیند مرد
تکیه بر بادبان دهد، ندهد.
بر تواضعهای دشمن تکیه دادن زابلهی است
پایبوس سیل از پا افکند دیوار را.
نمود می شفقی چهره ٔ فرنگ ترا
به نازبالش گل تکیه داده رنگ ترا.
میان گلخن و خاکسترم چه داند حال
کسی که پهلوی او تکیه بر سمور دهد.
به عهد دولت تو امن در جهان بودن
بود ز عدل تو تکیه بر اژدها دادن .
گر روی بر فلک ز قوت حسن
تکیه بر خشت آفتاب مده .
|| تکیه گاه دادن . متکا دادن :
از طنطنه ٔ عدل تو در بیشه چرد میش
از پیکر خود تکیه دهد گرگ غنم را.
|| اعتماد کردن :
موج کشتی شکاف بیند مرد
تکیه بر بادبان دهد، ندهد.
بر تواضعهای دشمن تکیه دادن زابلهی است
پایبوس سیل از پا افکند دیوار را.