تکاپوی کردن
لغتنامه دهخدا
تکاپوی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمد و شد کردن از روی تعجیل باشتاب . به این سوی و آن سوی رفتن . تلاش کردن . سعی کردن . جستجوی بسیار و شتاب آمیز کردن : سرشت مردم چنان آمد که تکاپوی کند. (منتخب قابوسنامه ص 3).
ازآنسو که خورشید می شد نهان
تکاپوی می کرد با همرهان .
تکاپوی کن گرد پرگاردهر
که تا خاکیان از تو یابند بهر.
ازآنسو که خورشید می شد نهان
تکاپوی می کرد با همرهان .
تکاپوی کن گرد پرگاردهر
که تا خاکیان از تو یابند بهر.