تک و تاب
لغتنامه دهخدا
تک و تاب . [ ت َ ک ُ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دو. شتاب . تاخت :
می پرید آنچنان کز آن تک و تاب
پرفکند از پیش چهار عقاب .
همچنان می شدند در تک و تاب
پس روآهسته پیشرو به شتاب .
تک و تاب شاهان بود اندکی
تب شیر در سال باشد یکی .
رجوع به تک و دیگر ترکیبهای آن و تاب شود.
می پرید آنچنان کز آن تک و تاب
پرفکند از پیش چهار عقاب .
همچنان می شدند در تک و تاب
پس روآهسته پیشرو به شتاب .
تک و تاب شاهان بود اندکی
تب شیر در سال باشد یکی .
رجوع به تک و دیگر ترکیبهای آن و تاب شود.