تولا
لغتنامه دهخدا
تولا. [ ت َ وَل ْ لا ] (ع اِمص ) محبت و امید... و دوست داشتن ... اگرچه برای این معنی تولی ... است لیکن فارسیان به تصرف خود به «الف » خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). محبت و دوستی . ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
دینست و علم رحمت و خوددانی
این را اگر تو ز اهل تولائی .
آید بر هر کس که بر او کرد تولا
از مجلس او دولت و نعمت متوالی .
نه از عباسیان خواهم معونت
نه از سلجوقیان دارم تولا.
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته .
نخستین پیکر آن نقش دلبند
تولا کرده بر نام خداوند.
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
چون تبرا نیستت ازخویشتن
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
که عیبم کند بر تولای دوست
که من راضیم کشته در پای دوست .
تولای مردان آن مرزو بوم
برانگیختم خاطر از هند و روم .
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم .
|| برگشتن . || حکومت نمودن . || به کار کسی قیام نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به همه ٔ معانی رجوع به تولی شود.
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
دینست و علم رحمت و خوددانی
این را اگر تو ز اهل تولائی .
آید بر هر کس که بر او کرد تولا
از مجلس او دولت و نعمت متوالی .
نه از عباسیان خواهم معونت
نه از سلجوقیان دارم تولا.
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته .
نخستین پیکر آن نقش دلبند
تولا کرده بر نام خداوند.
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
چون تبرا نیستت ازخویشتن
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
که عیبم کند بر تولای دوست
که من راضیم کشته در پای دوست .
تولای مردان آن مرزو بوم
برانگیختم خاطر از هند و روم .
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم .
|| برگشتن . || حکومت نمودن . || به کار کسی قیام نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به همه ٔ معانی رجوع به تولی شود.