توف
لغتنامه دهخدا
توف . (اِ صوت ) صدای کوه را گویند و شور و غوغا و غلغله را نیز گفته اند که در کثرت مردم وجانوران درافتد و در این معنی به جای حرف اول «نون » هم آمده است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). فریاد و صدا و غوغا و جنبش وانقلاب و برهم خوردگی و توفیدن مصدر آن است و آن را هزاهز نیزگویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
قلادید در لشکر افتاده توف
همان پهلوان حمله ٔ صف شکوف .
رجوع به توفان و توفیدن شود.
قلادید در لشکر افتاده توف
همان پهلوان حمله ٔ صف شکوف .
رجوع به توفان و توفیدن شود.