توده گشتن
لغتنامه دهخدا
توده گشتن . [ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تل شدن . انباشته گشتن . خرمن گشتن . جمع شدن . فراهم گشتن :
چو از خون در و دشت آلوده گشت
ز کشته به هر جای بر توده گشت .
رجوع به توده و دیگر ترکیبهای آن شود.
چو از خون در و دشت آلوده گشت
ز کشته به هر جای بر توده گشت .
رجوع به توده و دیگر ترکیبهای آن شود.