توبه کار
لغتنامه دهخدا
توبه کار. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) توبه کننده . تائب . توبه دار.نادم و پشیمان از گناه . (ناظم الاطباء) :
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن .
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل ، دیوانه باشم گر کنم .
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری ، پشیمانی بود.
شرابی که از یمن او توبه کار
ز بند تقید شود رستگار.
رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود.
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن
توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن .
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل ، دیوانه باشم گر کنم .
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری ، پشیمانی بود.
شرابی که از یمن او توبه کار
ز بند تقید شود رستگار.
رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود.