تهی رفتن
لغتنامه دهخدا
تهی رفتن . [ت َ / ت ِ / ت ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) با دست خالی رفتن . (ناظم الاطباء). تهیدست رفتن . (آنندراج ) :
چنان کآمدی رفت خواهی تهی
تو گنج از پی گنجبانی نهی .
با لشکر و مالی قوی امروز ولیکن
فردا نروی جز تهی و مفلس و خالی .
فردا بروی تهی و بگذاری
اینجا همه مال و ملک و دهقانی .
تهی رفت خواهی چنانک آمدی
بماند همی مال و ملک و ثقل .
|| سفر بیفایده و بی جهت کردن . (از فرهنگ فارسی معین ). کنایه از بیراهی کردن و تنها رفتن و سفر بی منفعت کردن . (آنندراج ). تنها رفتن و بی خبر رفتن و راه گم کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد و تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.
چنان کآمدی رفت خواهی تهی
تو گنج از پی گنجبانی نهی .
با لشکر و مالی قوی امروز ولیکن
فردا نروی جز تهی و مفلس و خالی .
فردا بروی تهی و بگذاری
اینجا همه مال و ملک و دهقانی .
تهی رفت خواهی چنانک آمدی
بماند همی مال و ملک و ثقل .
|| سفر بیفایده و بی جهت کردن . (از فرهنگ فارسی معین ). کنایه از بیراهی کردن و تنها رفتن و سفر بی منفعت کردن . (آنندراج ). تنها رفتن و بی خبر رفتن و راه گم کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد و تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.