تهم
لغتنامه دهخدا
تهم . [ ت ُ هََ ] (ع اِ) ج ِ تهمة. (اقرب الموارد). ج ِ تهمت : اتقوا من مواضع التهم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
زیردستان گله بر عکس کنند
گله شان از پی نفی تهم است .
رجوع به تهمات و تهمت و تهمة شود.
زیردستان گله بر عکس کنند
گله شان از پی نفی تهم است .
رجوع به تهمات و تهمت و تهمة شود.