تن پرور
لغتنامه دهخدا
تن پرور. [ تَم ْ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) خودنواز و خودپرور و کسی که خود را پرورش می کند و می نوازد. (ناظم الاطباء). تن آسای . تن پرست . آنکه تن وی معبود وی باشد. (آنندراج ) :
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرور است اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد.
ندارند تن پروران آگهی
که پرمعده باشد زحکمت تهی .
خردمند مردم هنرپرورند
که تن پروران از هنر لاغرند.
وگر نغز و پاکیزه باشد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش .
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
وگر تن پرور است اندر فراخی
چو تنگی بیند از سختی بمیرد.
ندارند تن پروران آگهی
که پرمعده باشد زحکمت تهی .
خردمند مردم هنرپرورند
که تن پروران از هنر لاغرند.
وگر نغز و پاکیزه باشد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش .