تن آسا
لغتنامه دهخدا
تن آسا. [ ت َ ] (ص مرکب ) تناسا و تناسان هر دو بمعنی آسوده تن و صحیح المزاج . (انجمن آرا) (آنندراج ). تن آسا و تن آسای ، کسی که همیشه خویشتن را پرورش می دهد و نوازش می کند. (ناظم الاطباء). تن آساینده . تن پرور. آسایش خواه :
در اوهرکه گویی تن آساتر است
همو بیش با رنج و دردسر است .
رجوع به تن آسائی و تن آسای شود.
در اوهرکه گویی تن آساتر است
همو بیش با رنج و دردسر است .
رجوع به تن آسائی و تن آسای شود.