تماخره
لغتنامه دهخدا
تماخره . [ ت َ خ َ رَ / رِ ] (اِ) هزل و مزاح و مسخرگی و ظرافت باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزل و تمسخر. (فرهنگ رشیدی ). سخریه . (شرفنامه ٔ منیری ). هزل و مزاح و ظرافت و سخر باشد. (فرهنگ جهانگیری ) :
گرتو تماخره کنی اندر چنین سفر
بر خویشتن کنی تو، نه بر من تماخره .
لیکن نه بازگردم از شر دشمنان
کاندر خور تماخره و تتربو شوم .
ز راه طعنه و طنز و تماخره می گفت
خهی گذارده هریک حقوق نعمت شاه .
عمربن محمودبلخی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
رجوع به ماده ٔ بعد شود.
گرتو تماخره کنی اندر چنین سفر
بر خویشتن کنی تو، نه بر من تماخره .
لیکن نه بازگردم از شر دشمنان
کاندر خور تماخره و تتربو شوم .
ز راه طعنه و طنز و تماخره می گفت
خهی گذارده هریک حقوق نعمت شاه .
عمربن محمودبلخی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
رجوع به ماده ٔ بعد شود.