تلخی
لغتنامه دهخدا
تلخی . [ ت َ ] (حامص ) مرارت چون تلخی بادام و تلخی گلاب و در تلخی می و صهبا کنایه از تندی می و تلخی دریا کنایه از شوری آب . (آنندراج ). مرارت و مزه ٔ تلخ . (ناظم الاطباء). مقابل شیرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
جهان ما به مثل می شده ست و ما میخوار
خوشیش بسته به تلخی و خرمی به خمار.
ای تازه گل که چون ملی از تلخی وخوشی
چند از درون بخصمی و بیرون بدوستی .
زخم بلا مرهم خودبینی است
تلخی می مایه ٔ شیرینی است .
چاره ٔ سودای ما پند نصیحت گر نکرد
تلخی دریا علاج خامه ٔ عنبر نکرد.
از تلخی می شکوه ٔ مخمور محال است
صائب گله از تلخی دشنام ندارد.
نبرد تلخی بادام را آب
نشد کم زهر چشمش از شکرخواب .
|| سرزنش و سختی . (ناظم الاطباء). تلخی مرگ و تلخی جان کندن کنایه از، سختی مرگ و نزع . (آنندراج ). مقابل خوشی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
از آن جمله تلخی که بر من گذشت
دهانم جز امروز شیرین نگشت .
که مپسند چندین که با این پسر
به تلخی رود روزگارم بسر.
نبیند تلخی جان کندن آنکس
که لعل جانفزایت را گزیده ست .
از جهان تلخی بسیار کشیدم صائب
که ز شیرین سخنان شد سخنم شیرین تر.
تلخی مرگ شود شهد بکامش صائب
هرکه زین عالم پرشور به تلخی گذرد.
وقت مردن بزبان نام لبت آوردم
لذتش تلخی جان کندنم از کامم برد.
|| کاسنی . (ناظم الاطباء). رجوع به تلخ و ترکیبهای آن شود.
جهان ما به مثل می شده ست و ما میخوار
خوشیش بسته به تلخی و خرمی به خمار.
ای تازه گل که چون ملی از تلخی وخوشی
چند از درون بخصمی و بیرون بدوستی .
زخم بلا مرهم خودبینی است
تلخی می مایه ٔ شیرینی است .
چاره ٔ سودای ما پند نصیحت گر نکرد
تلخی دریا علاج خامه ٔ عنبر نکرد.
از تلخی می شکوه ٔ مخمور محال است
صائب گله از تلخی دشنام ندارد.
نبرد تلخی بادام را آب
نشد کم زهر چشمش از شکرخواب .
|| سرزنش و سختی . (ناظم الاطباء). تلخی مرگ و تلخی جان کندن کنایه از، سختی مرگ و نزع . (آنندراج ). مقابل خوشی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
از آن جمله تلخی که بر من گذشت
دهانم جز امروز شیرین نگشت .
که مپسند چندین که با این پسر
به تلخی رود روزگارم بسر.
نبیند تلخی جان کندن آنکس
که لعل جانفزایت را گزیده ست .
از جهان تلخی بسیار کشیدم صائب
که ز شیرین سخنان شد سخنم شیرین تر.
تلخی مرگ شود شهد بکامش صائب
هرکه زین عالم پرشور به تلخی گذرد.
وقت مردن بزبان نام لبت آوردم
لذتش تلخی جان کندنم از کامم برد.
|| کاسنی . (ناظم الاطباء). رجوع به تلخ و ترکیبهای آن شود.