26 فرهنگ

ترجمه مقاله

تلخ گو

لغت‌نامه دهخدا

تلخ گو. [ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه به درشتی سخن می گوید و بدآواز که دارای آهنگ خوشی نباشد. (ناظم الاطباء). تند و تیز و طعنه زن . (ناظم الاطباء) :
بخیلی که باشد خوش و تازه روی
بسی به زبخشنده ٔ تلخ گوی .

امیرخسرو.