تلافی کردن
لغتنامه دهخدا
تلافی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جبران کردن . پاداش دادن . جزا و عوض دادن . برطرف کردن : و تلافی کند آنچه بهم رسیده است از گمراهی و اداء حق الهی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311).
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند.
چشم و دهان یار تلافی کند اگر
عمر عزیز را که بخواب و خیال رفت .
رجوع به تلافی شود.
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند.
چشم و دهان یار تلافی کند اگر
عمر عزیز را که بخواب و خیال رفت .
رجوع به تلافی شود.