تف افگندن
لغتنامه دهخدا
تف افگندن . [ ت ُ اَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تف انداختن . تف کردن . نشان دادن کراهتی سخت :
نیست دندان اینکه پیران از دهان می افکنند
تف به روی اعتبار این جهان می افگنند.
رجوع به تف و دیگر ترکیبهای آن شود.
نیست دندان اینکه پیران از دهان می افکنند
تف به روی اعتبار این جهان می افگنند.
رجوع به تف و دیگر ترکیبهای آن شود.