تشنیع زدن
لغتنامه دهخدا
تشنیع زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) زشت گفتن . (آنندراج ) :
ای تو قدیم میکده ، هم مستی و هم می زده
تشنیعهای بیهده چون می زنی ای بدگهر.
چون جری کم آمدش در وقت چاشت
زد بسی تشنیع او، سودی نداشت .
همچنین این ماجراها بازرفت
باز زد آن مدعی تشنیع زفت .
دشنام دهد دشمن تشنیع زند دوست
چندان شنوم از که و چندین به که گویم .
ای تو قدیم میکده ، هم مستی و هم می زده
تشنیعهای بیهده چون می زنی ای بدگهر.
چون جری کم آمدش در وقت چاشت
زد بسی تشنیع او، سودی نداشت .
همچنین این ماجراها بازرفت
باز زد آن مدعی تشنیع زفت .
دشنام دهد دشمن تشنیع زند دوست
چندان شنوم از که و چندین به که گویم .