تزویر کردن
لغتنامه دهخدا
تزویر کردن . [ ت َزْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دورویگی کردن و نفاق کردن و مکر کردن و فریب دادن و غدر کردن و دروغ گفتن . (ناظم الاطباء). سخن دروغ را آرایش دادن . دروغی را راست نمودن :
اینجا بگاه نتوان تزویر شعر کردن
افسوس کرد نتوان بر شیر مرغزاری .
گفت چه گوئید اندر مردی که نامه ٔ مزور از من به عبداﷲ خزاعی برده است و بر من تزویر کرده از بهر فائده ٔ خویش .(تاریخ بخارا) :
خواهند جماعتی که تزویر کنند
از حیله طریق شرع تغییر کنند.
از سر زلف تو، همه هیچ بود
هرچه دلم حیله و تزویر کرد.
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.
اینجا بگاه نتوان تزویر شعر کردن
افسوس کرد نتوان بر شیر مرغزاری .
گفت چه گوئید اندر مردی که نامه ٔ مزور از من به عبداﷲ خزاعی برده است و بر من تزویر کرده از بهر فائده ٔ خویش .(تاریخ بخارا) :
خواهند جماعتی که تزویر کنند
از حیله طریق شرع تغییر کنند.
از سر زلف تو، همه هیچ بود
هرچه دلم حیله و تزویر کرد.
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.