ترکزاد
لغتنامه دهخدا
ترکزاد. [ ت ُ ] (ن مف مرکب ) زاده ٔ ترک . ترک زاده . فرزند ترک . ابن ترک . که زنی ترک او را زاده باشد :
سخن بس کن از هرمز ترکزاد
که اندر زمانه مباد آن نژاد.
بدو گفت بهرام ای ترکزاد
به خون ریختن تا نباشی تو شاد.
و به سنه ٔ ثلاثین پسردیگر آورد هم ترکزاد. (مجمل التواریخ ).
رجوع به ترک زاده شود.
سخن بس کن از هرمز ترکزاد
که اندر زمانه مباد آن نژاد.
بدو گفت بهرام ای ترکزاد
به خون ریختن تا نباشی تو شاد.
و به سنه ٔ ثلاثین پسردیگر آورد هم ترکزاد. (مجمل التواریخ ).
رجوع به ترک زاده شود.