ترسنده
لغتنامه دهخدا
ترسنده . [ ت َ س َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه ترس و خوف دارد. (از ناظم الاطباء). خائف . ترسکار : گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم ، گفت اگر شما ترسنده بودی ... (تذکرةالاولیاء عطار). || جبان و کم جرئت . (ناظم الاطباء) :
ز دانا بود شاه با ترس و باک
ز ترسنده مردم برآید هلاک .
بترسید شیروی و ترسنده بود
که در چنگ ایشان یکی بنده بود.
کند هر یک آیین ترس آشکار
نیاید ز ترسندگان هیچ کار.
ز دانا بود شاه با ترس و باک
ز ترسنده مردم برآید هلاک .
بترسید شیروی و ترسنده بود
که در چنگ ایشان یکی بنده بود.
کند هر یک آیین ترس آشکار
نیاید ز ترسندگان هیچ کار.