ترس داشتن
لغتنامه دهخدا
ترس داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) بیم داشتن . هراسناک بودن . وحشت داشتن :
ترس چاه و غم جان دارم و زین هر دو سبب
بخراسان سوی اخوان شدنم نگذارند.
ندارم ز کس ترس در هیچ کار
مگر زآن کسی ، کو بود ترسکار.
ترس چاه و غم جان دارم و زین هر دو سبب
بخراسان سوی اخوان شدنم نگذارند.
ندارم ز کس ترس در هیچ کار
مگر زآن کسی ، کو بود ترسکار.