تربز
لغتنامه دهخدا
تربز. [ ت َ ب ُ ] (اِ)تربزه . هندوانه . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
بود تخم دنیا و دین کاشتن
دو تربز بیک دست برداشتن .
|| بادرنگ . || خیار. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به تربزه شود.
بود تخم دنیا و دین کاشتن
دو تربز بیک دست برداشتن .
|| بادرنگ . || خیار. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به تربزه شود.