تراوش کردن
لغتنامه دهخدا
تراوش کردن . [ ت َ وِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چکیدن . تراویدن :
نیست در دست سبوی من عنان اختیار
راز عشق از دل تراوش گر کند معذور دار.
از خرامت بس که کیفیت تراوش می کند
نقش با رطل گران می گردد از رفتار تو.
نیست در دست سبوی من عنان اختیار
راز عشق از دل تراوش گر کند معذور دار.
از خرامت بس که کیفیت تراوش می کند
نقش با رطل گران می گردد از رفتار تو.