26 فرهنگ

ترجمه مقاله

تثبیج

لغت‌نامه دهخدا

تثبیج . [ ت َ ] (ع مص ) فعلی مشوش کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاری مشوش کردن . (ناظم الاطباء). مشوش کردن فعلی . (زوزنی ). || تعمیه نمودن درسخن و خط، و بیان ناکردن آن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گذاشتن شبان عصا را بر پشت و هر دو دست را بدان بند کردن و آویختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تَثَبﱡج شود.