تاریک کردن
لغتنامه دهخدا
تاریک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تیره کردن . تار کردن : اغطاش ؛ تاریک کردن شب را. (منتهی الارب ) :
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک .
رجوع به تاری کردن شود.
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک .
رجوع به تاری کردن شود.