تارک
لغتنامه دهخدا
تارک . [ رِ ] (ع ص ) ترک کننده . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). رهاکننده . دست بدارنده :
ازبهر چیست تارک و جوشان و ترش روی
چون یافته ست دانم بر جانور ظفر.
هرچه به زرق ... ساخته شود... وجه تلافی از آن تارک باشد. (کلیله و دمنه ).
ازبهر چیست تارک و جوشان و ترش روی
چون یافته ست دانم بر جانور ظفر.
هرچه به زرق ... ساخته شود... وجه تلافی از آن تارک باشد. (کلیله و دمنه ).