تارک ادب
لغتنامه دهخدا
تارک ادب . [ رِ اَ دَ ] (ص مرکب ) بی ادب . (آنندراج ) (فرهنگ نفیسی ). گستاخ و بدخوی . (فرهنگ نفیسی ) :
در هند که زادگانْش تارک ادب اند
لبریز جهالت اند و فاضل لقب اند
اوساطالناس چون از اول همه حشو
اشراف همه سید و قنبرنسب اند.
رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 74 شود.
در هند که زادگانْش تارک ادب اند
لبریز جهالت اند و فاضل لقب اند
اوساطالناس چون از اول همه حشو
اشراف همه سید و قنبرنسب اند.
رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 74 شود.