بیوگ
لغتنامه دهخدا
بیوگ . [ ب َ ] (اِ) پیوگ . بُیوک . عروس . (اسدی ) (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). عروس . مقابل داماد. (ناظم الاطباء). عروس بود بلغت خراسانی . (اوبهی ). عروس ، نسبت به داماد و نسبت به مادر شوهر و پدرشوهر. (یادداشت مؤلف ) :
بسا که مست درین خانه بودم و شادان
چنانک جاه من افزون بد از امیر و بیوگ .
همه ساز عروسی کرده شهرو
بیوگش ویسه و داماد ویرو.
زن ویرو بود شایسته خواهر
بیوگ من بود بایسته دختر.
- نوبیوگ ؛ نوبیوک . نوعروس :
بس عزیزم بس گرامی شاد باش
اندرین خانه بسان نوبیوگ .
بسا که مست درین خانه بودم و شادان
چنانک جاه من افزون بد از امیر و بیوگ .
همه ساز عروسی کرده شهرو
بیوگش ویسه و داماد ویرو.
زن ویرو بود شایسته خواهر
بیوگ من بود بایسته دختر.
- نوبیوگ ؛ نوبیوک . نوعروس :
بس عزیزم بس گرامی شاد باش
اندرین خانه بسان نوبیوگ .