بینی کردن
لغتنامه دهخدا
بینی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از غرور و تکبر کردن . (آنندراج از بهار عجم ) :
شکر کن غره مشو بینی مکن
گوش دار و هیچ خودبینی مکن
هر کسی کو از حسد بینی کند
خویشتن بی گوش و بی بینی کند.
شکر کن غره مشو بینی مکن
گوش دار و هیچ خودبینی مکن
هر کسی کو از حسد بینی کند
خویشتن بی گوش و بی بینی کند.