بیمارانه
لغتنامه دهخدا
بیمارانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ،ق مرکب ) منسوب به بیمار. مانند بیمار :
ز دورم یار دید و گفت کاین یحیی است پنداری
که سخت افتان و خیزان سست بیمارانه می آید.
|| (اِ مرکب ) پرهیزانه و غذائی که برای بیمار ترتیب میدهند. (ناظم الاطباء).
ز دورم یار دید و گفت کاین یحیی است پنداری
که سخت افتان و خیزان سست بیمارانه می آید.
|| (اِ مرکب ) پرهیزانه و غذائی که برای بیمار ترتیب میدهند. (ناظم الاطباء).