بیداد و داد
لغتنامه دهخدا
بیداد و داد. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظلم و انصاف . جور و عدل :
سر آمد کنون کار بیداد و داد
سخنهای بی بر مکن هیچ یاد.
|| ظالم و عادل :
مهان را ز هرگونه دارید یاد
زکردار شاهان بیداد و داد.
سر آمد کنون کار بیداد و داد
سخنهای بی بر مکن هیچ یاد.
|| ظالم و عادل :
مهان را ز هرگونه دارید یاد
زکردار شاهان بیداد و داد.