بیت المقدس
لغتنامه دهخدا
بیت المقدس . [ ب َ تُل ْ م َ دِ / م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) قدس . اورشلیم .(اقرب الموارد). ایلیا. (مفاتیح ). مسجد اقصی . (ترجمان القرآن ). قبله ٔ پیشینیان . (شرفنامه ) :
به بیت المقدس و اقصی و صخره
بتقدیسات انصار و شلیخا.
که بهر دیدن بیت المقدس
مرا فرمان بخواه از شاه دنیا.
بگردانم ز بیت اﷲ قبله
به بیت المقدس و محراب اقصی .
چو از قدسیان این حکایت شنید
عنان سوی بیت المقدس کشید.
حصار جهان را که سرباز کرد
ز بیت المقدس سرآغاز کرد.
به که محمل برون برم زین کوی
سوی بیت المقدس آرم روی .
چو بیت المقدس درون پرقباب
رها کرد دیوار بیرون خراب .
سینه ٔ ریش از عدم آورده و آسوده رفت
عصمتم آمد به بیت المقدس و آسوده رفت .
رجوع به قدس شود.
|| (ع اِمرکب ) اصطلاح عرفانی است و عبارت از قلب طاهر از تعلق بغیر است . (کشاف ج 2 ص 1554 از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
به بیت المقدس و اقصی و صخره
بتقدیسات انصار و شلیخا.
که بهر دیدن بیت المقدس
مرا فرمان بخواه از شاه دنیا.
بگردانم ز بیت اﷲ قبله
به بیت المقدس و محراب اقصی .
چو از قدسیان این حکایت شنید
عنان سوی بیت المقدس کشید.
حصار جهان را که سرباز کرد
ز بیت المقدس سرآغاز کرد.
به که محمل برون برم زین کوی
سوی بیت المقدس آرم روی .
چو بیت المقدس درون پرقباب
رها کرد دیوار بیرون خراب .
سینه ٔ ریش از عدم آورده و آسوده رفت
عصمتم آمد به بیت المقدس و آسوده رفت .
رجوع به قدس شود.
|| (ع اِمرکب ) اصطلاح عرفانی است و عبارت از قلب طاهر از تعلق بغیر است . (کشاف ج 2 ص 1554 از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).