بیان
لغتنامه دهخدا
بیان . [ ب َ ] (ع اِ) فصاحت و زبان آوری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). فصاحت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). حدیث : ان من البیان لسحرا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) :
ازیرا حکیم است وصنع است و حکمت
مگو این سخن جز مر اهل بیان را.
ای یافته به تیغ و بیان تو
زیب و جمال معرکه و منبر.
و هرکس در میدان بیان بر اندازه ٔ مجال خویش قدمی گذارده . (کلیله ودمنه ).
ره سوی یقین ندارد این حکم
هرچند ره بیان ببینم .
غایت و آیت شناس نامزد حضرتش
غایت نصر از غزا آیت وحی از بیان .
دزد این درهاست از عقد سخن
هرکه درهای بیان خواهد گشاد.
لیک کسی راز چنان جوهری
هیچ نه شرح و نه بیان دیده ام .
موشکافان صحابه جمله شان
خیره گشتندی در آن وعظ و بیان .
|| سخن و گفتار :
در بیانم آب و در فکر آتش است
آبی از آتش مطرز کس ندید.
بیانی که نغز است فرزانه داند
کمانی که سخت است بازو شناسد.
دزد بیان من بود هر که سخنوری کند
شاه سخنوران منم شاه ستای راستین .
در بیانت یتیمه ٔ فضلا
در بنانت ولیمه ٔ افضال .
فنون فضل ترا غایتی و حدی نیست
که نفس ناطقه را قوت بیان ماند.
|| شرح . تفصیل . تقریر : بیان مناجات ایشان در قرآن مجید بر این نسق دارد. یا ویلنا من بعثنا . (کلیله و دمنه ). و آنگاه به انواع بلا مبتلی گردد که بیان آن ممکن نگردد. (کلیله و دمنه ). که ولید و سحبان از بیان آن عاجز و قاصر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ص 448).
جان و نان داری و عمر جاودان
سایر نعمت که ناید در بیان .
در بیان این شنو یکداستان
تا بدانی اعتقاد راستان .
آنچه خواهم کرد با نصرانیان
آن نمی آید کنون اندر بیان .
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیانست چه محتاج بیانم .
دعوی مشتاق را شرع نخواهد بیان
گونه ٔ زردش دلیل ناله ٔ زارش گواست .
- بیان التبدیل ؛ نسخ و رفع حکم شرعی است بدلیل شرعی متأخر. (از تعریفات ). بیان آنچه در آن خفا باشد، بخاطر مجمل یا مشترک یا خفی بودن لفظچون ، اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة . (تعریفات ).
- بیان التقریر ؛ تأکید کلام بآنچه رفع احتمال مجاز و تخصیص کند. (تعریفات ).
|| علم بیان ، علمی است که بحث میشود در آن از چگونگی ادا کردن معنی واحد به عبارات مختلفه مثلاً دربیان شجاعت زید یکبار گفته میشود «زید کالاسد فی الشجاعه » بار دیگر «زید شجاع » سوم بار «زید کالاسد» چهارم بار «زید اسد» پنجم بار «رایت اسداً غفی الحمام » ششم بار «زید یحطم الفرسان » هفتم بار «زید یفترس اقرانه » و شک نیست آنکه دلالت این عبارات بر این معنی مختلف است بوضوح و خفا همچنانکه متفاوت است در مبالغه . (از هنجار گفتار تألیف نصراﷲ تقوی ص 142). مجموع قواعدی که نشان می دهد چگونه میتوان از معنی واحدی بالفاظمختلف تعبیر کرد و مباحث آن شامل حقیقت ، مجاز، تشبیه ، استعاره ، کنایه است رجوع به ذیل هریک از این کلمات شود. || (اِ مص ) شرح دادگی . || هویدایی . || ظاهرکردگی . || تعبیر و تأویل . || تقریر و تعریف . || توصیف . || اثبات . || اظهار و اقرار. (ناظم الاطباء).
ازیرا حکیم است وصنع است و حکمت
مگو این سخن جز مر اهل بیان را.
ای یافته به تیغ و بیان تو
زیب و جمال معرکه و منبر.
و هرکس در میدان بیان بر اندازه ٔ مجال خویش قدمی گذارده . (کلیله ودمنه ).
ره سوی یقین ندارد این حکم
هرچند ره بیان ببینم .
غایت و آیت شناس نامزد حضرتش
غایت نصر از غزا آیت وحی از بیان .
دزد این درهاست از عقد سخن
هرکه درهای بیان خواهد گشاد.
لیک کسی راز چنان جوهری
هیچ نه شرح و نه بیان دیده ام .
موشکافان صحابه جمله شان
خیره گشتندی در آن وعظ و بیان .
|| سخن و گفتار :
در بیانم آب و در فکر آتش است
آبی از آتش مطرز کس ندید.
بیانی که نغز است فرزانه داند
کمانی که سخت است بازو شناسد.
دزد بیان من بود هر که سخنوری کند
شاه سخنوران منم شاه ستای راستین .
در بیانت یتیمه ٔ فضلا
در بنانت ولیمه ٔ افضال .
فنون فضل ترا غایتی و حدی نیست
که نفس ناطقه را قوت بیان ماند.
|| شرح . تفصیل . تقریر : بیان مناجات ایشان در قرآن مجید بر این نسق دارد. یا ویلنا من بعثنا . (کلیله و دمنه ). و آنگاه به انواع بلا مبتلی گردد که بیان آن ممکن نگردد. (کلیله و دمنه ). که ولید و سحبان از بیان آن عاجز و قاصر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ص 448).
جان و نان داری و عمر جاودان
سایر نعمت که ناید در بیان .
در بیان این شنو یکداستان
تا بدانی اعتقاد راستان .
آنچه خواهم کرد با نصرانیان
آن نمی آید کنون اندر بیان .
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیانست چه محتاج بیانم .
دعوی مشتاق را شرع نخواهد بیان
گونه ٔ زردش دلیل ناله ٔ زارش گواست .
- بیان التبدیل ؛ نسخ و رفع حکم شرعی است بدلیل شرعی متأخر. (از تعریفات ). بیان آنچه در آن خفا باشد، بخاطر مجمل یا مشترک یا خفی بودن لفظچون ، اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة . (تعریفات ).
- بیان التقریر ؛ تأکید کلام بآنچه رفع احتمال مجاز و تخصیص کند. (تعریفات ).
|| علم بیان ، علمی است که بحث میشود در آن از چگونگی ادا کردن معنی واحد به عبارات مختلفه مثلاً دربیان شجاعت زید یکبار گفته میشود «زید کالاسد فی الشجاعه » بار دیگر «زید شجاع » سوم بار «زید کالاسد» چهارم بار «زید اسد» پنجم بار «رایت اسداً غفی الحمام » ششم بار «زید یحطم الفرسان » هفتم بار «زید یفترس اقرانه » و شک نیست آنکه دلالت این عبارات بر این معنی مختلف است بوضوح و خفا همچنانکه متفاوت است در مبالغه . (از هنجار گفتار تألیف نصراﷲ تقوی ص 142). مجموع قواعدی که نشان می دهد چگونه میتوان از معنی واحدی بالفاظمختلف تعبیر کرد و مباحث آن شامل حقیقت ، مجاز، تشبیه ، استعاره ، کنایه است رجوع به ذیل هریک از این کلمات شود. || (اِ مص ) شرح دادگی . || هویدایی . || ظاهرکردگی . || تعبیر و تأویل . || تقریر و تعریف . || توصیف . || اثبات . || اظهار و اقرار. (ناظم الاطباء).