بی شوی
لغتنامه دهخدا
بی شوی . (ص مرکب ) بی شوهر. زنی که شوهر نداشته باشد.زن که او را شوهر نبود. زوجه که او را زوج نبود. (ناظم الاطباء). عزب . عزوبة. (منتهی الارب ) :
دگر کودکانی که بی مادرند
زنانی که بی شوی و بی چادرند.
زنانی که بی شوی و بی پوشش اند
که کاری ندانند و بی کوشش اند.
بس شهر که مردانش با من بچخیدند
کامروز نبینند در او جز زن بی شوی .
رجوع به شوی شود.
دگر کودکانی که بی مادرند
زنانی که بی شوی و بی چادرند.
زنانی که بی شوی و بی پوشش اند
که کاری ندانند و بی کوشش اند.
بس شهر که مردانش با من بچخیدند
کامروز نبینند در او جز زن بی شوی .
رجوع به شوی شود.