بپیش
لغتنامه دهخدا
بپیش . [ ب ِ ] (ق مرکب ) در پیش . در قبل . در سابق . || درحضور. روبرو. (ناظم الاطباء). || پیشاپیش . مقدم بر دیگران :
به پیش اندرون رستم پهلوان
پس پشت او سالخورده گوان .
|| (صوت ) در تداول نثرمعاصر به صورت امر به پیش رفتن بکار رود یعنی با صرف فعل «رو» و در شمار اصوات است .
به پیش اندرون رستم پهلوان
پس پشت او سالخورده گوان .
|| (صوت ) در تداول نثرمعاصر به صورت امر به پیش رفتن بکار رود یعنی با صرف فعل «رو» و در شمار اصوات است .