بوقبیس
لغتنامه دهخدا
بوقبیس . [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نام کوهی در قرب و جوار مکه ٔ معظمه . (غیاث ) (آنندراج ) :
شاه را بین کعبه ای بر بوقبیس
چون کمیتش زیر ران آمد برزم .
بهر ثبات ملک چنین کعبه ٔ جلال
از بوقبیس حلم خود ارکان تازه کرد.
از سلسله ٔ مصاف ریزان
شد قله ٔ بوقبیس ویران .
جبل الرحمة زآن حریم دریست
بوقبیس از کلاه او کمریست .
رجوع به ابوقبیس شود.
شاه را بین کعبه ای بر بوقبیس
چون کمیتش زیر ران آمد برزم .
بهر ثبات ملک چنین کعبه ٔ جلال
از بوقبیس حلم خود ارکان تازه کرد.
از سلسله ٔ مصاف ریزان
شد قله ٔ بوقبیس ویران .
جبل الرحمة زآن حریم دریست
بوقبیس از کلاه او کمریست .
رجوع به ابوقبیس شود.