بوالعجب گوی
لغتنامه دهخدا
بوالعجب گوی . [ بُل ْ ع َ ج َ ] (نف مرکب ) سخت شگفت انگیزگوینده . عجیب گوی :
یکی گوش کودک بمالید سخت
که ای بوالعجب گوی برگشته بخت .
رجوع به بلعجب گوی شود.
یکی گوش کودک بمالید سخت
که ای بوالعجب گوی برگشته بخت .
رجوع به بلعجب گوی شود.