بهانه افتادن
لغتنامه دهخدا
بهانه افتادن . [ ب َ ن َ / ن ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) دست آویز شدن . (فرهنگ فارسی معین ). عذر بیجا و ناپسند آوردن :
یاد آوارگی همی خواهد
رفتن حج بهانه افتاده ست .
رجوع به بهانه شود.
یاد آوارگی همی خواهد
رفتن حج بهانه افتاده ست .
رجوع به بهانه شود.