بهار گنگ
لغتنامه دهخدا
بهار گنگ . [ ب َ رِ گ َ ] (اِخ ) بهار چین . بهشت گنگ :
تا چون بهار گنگ شد از بوی او جهان
دو چشم خسروانی چون رود گنگ شد.
از آنکه جایگه حج هندوان بودی
بهار گنگ بکند و بهار تانیسر.
ما را بهشت تست بکار و بکار نی
سر بر زدن بخاک بهشت و بهار گنگ .
رجوع به بهار چین و بهشت گنگ و بهار گنگ شود.
تا چون بهار گنگ شد از بوی او جهان
دو چشم خسروانی چون رود گنگ شد.
از آنکه جایگه حج هندوان بودی
بهار گنگ بکند و بهار تانیسر.
ما را بهشت تست بکار و بکار نی
سر بر زدن بخاک بهشت و بهار گنگ .
رجوع به بهار چین و بهشت گنگ و بهار گنگ شود.