بند و بست
لغتنامه دهخدا
بند و بست . [ ب َ دُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آنچه از آهن وجامه و جز آن را بهم بندند. (یادداشت بخط مؤلف ).
- بند و بست بودن ؛ بسته بودن .مقفل بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
|| مجازاً توطئه . ساخت و پاخت . (فرهنگ فارسی معین ).ساختن دو کس با یکدیگر بضرر دیگری . ساخت و پاخت و تبانی . || قرارداد (باج و خراج ). (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || ترتیب . انتظام . ضبط و ربط. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || استواری . (ناظم الاطباء). استواری . محکمی . (فرهنگ فارسی معین ). || تدبیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || آراستگی . (ناظم الاطباء).
- بند و بست بودن ؛ بسته بودن .مقفل بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
|| مجازاً توطئه . ساخت و پاخت . (فرهنگ فارسی معین ).ساختن دو کس با یکدیگر بضرر دیگری . ساخت و پاخت و تبانی . || قرارداد (باج و خراج ). (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || ترتیب . انتظام . ضبط و ربط. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || استواری . (ناظم الاطباء). استواری . محکمی . (فرهنگ فارسی معین ). || تدبیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || آراستگی . (ناظم الاطباء).