25 فرهنگ

بلق

لغت‌نامه دهخدا

بلق . [ ب َ] (اِخ ) ناحیه ایست در غزنه از سرزمین زابلستان . (ازمعجم البلدان ) (از مراصد) : آخر در این سال فروگرفتندش به بلق ، در پل خمارتگین ، چون به غزنین می آمدیم . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 244). و هم چنین با شادی و نشاط می آمدند منزل بلق . (تاریخ بیهقی ص 247). دیگر روز تا از بلق برداشت و بکشید و به باجگاه سرهنگ بوعلی کوتوال ... پیش آمدند. (تاریخ بیهقی ص 255).