بغچه
لغتنامه دهخدا
بغچه . [ ب ُ چ َ / چ ِ ] (ترکی ، اِ) بوغچه . (فرهنگ نظام ). بقچه .جامه بند که معروف است این لفظ ترکی است . (غیاث ) (ازآنندراج ). بسته ای از جامه و جز آن که بستا نیز گویند. (ناظم الاطباء). پارچه ای بشکل مربع یا مستطیل که لباسها در آن نهاده بندند و مجموع آن پارچه و لباسهای در آن را بغچه بسته گویند. (فرهنگ نظام ) :
مرد باشد که باو تا ندهی صد تنگه
در بغل بغچه نیارد که نهد در بازار
- بغچه باف ؛ بافنده ٔ بغچه . آنکه بغچه بافد.
- بغچه بافی ؛ عمل و کار و شغل بغچه باف .
مرد باشد که باو تا ندهی صد تنگه
در بغل بغچه نیارد که نهد در بازار
- بغچه باف ؛ بافنده ٔ بغچه . آنکه بغچه بافد.
- بغچه بافی ؛ عمل و کار و شغل بغچه باف .