بغلتاق
لغتنامه دهخدا
بغلتاق . [ ب َغ َ ] (اِ) بغلطاق . طاقیه و کلاه و فرجی را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بغل بند و قبا. (رشیدی )(از سروری ). قبا و طاقیه و کلاه و فرجی . (ناظم الاطباء). بمعنی قبا از رشیدی و در برهان کلاه فرجی و طاقه . و بعضی بمعنی جامه ٔ بغل بند نوشته و در سراج اللغات نوشته که بمعنی بغل بند و کلاه چون طاء و قاف در فارسی نمی آید شاید که زبان دیگر باشد. (غیاث ) :
طلسم چاه نخشب گشت بغدادی بغلتاقش
وگرنه چون برآید ماه چندین از گریبانش .
بغل تاقیست جفت او تن نازک مزاج او
که خواهد ماه گردون تا شود گوی گریبانش .
ز آرزوی بغلتاق فستقی تو گل
چو پسته چاک زده صد ره های همچو حریر.
آنچه پنجه سال بافیدی بهوش
زآن نسیج خود بغلتاقی بپوش .
که ببر این را بغلتاق فراخ
زامتحان پیدا شود او را دو شاخ .
تو ای جان رسته از بندی مقیم آن لب قندی
قبای حسن برکندی که آزاد ازبغلتاقی .
ماند همی بروشنی ماهتاب از آب
سیمین برت بزیر بغلتاق فستقی .
به مشکین سنبلت بالای لاله
به سیمین سوسنت زیر بغلتاق .
بغلتاق و دستار و رختی که داشت
زبالا بدامان او در گذاشت .
|| برگستوان . (از برهان ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بغلطاق شود. || کلاه درویشان . (تحفةالسعاده از سروری ). || نوعی از خفتان و زیور. جمعی از فرهنگ نویسان معنی لفظ مذکور را کلاه و فرجی (قسمی از قبا) نوشته اند و آنچه من نوشتم از فرهنگ زبان ترکی است . ناصری از شعر عثمان مختاری معنی گریبان استنباط می کند در حالتی که به هیچ وجه معنی گریبان فهمیده نمیشود بلکه بمعنی خفتان یافرجی است . (فرهنگ نظام ).
طلسم چاه نخشب گشت بغدادی بغلتاقش
وگرنه چون برآید ماه چندین از گریبانش .
بغل تاقیست جفت او تن نازک مزاج او
که خواهد ماه گردون تا شود گوی گریبانش .
ز آرزوی بغلتاق فستقی تو گل
چو پسته چاک زده صد ره های همچو حریر.
آنچه پنجه سال بافیدی بهوش
زآن نسیج خود بغلتاقی بپوش .
که ببر این را بغلتاق فراخ
زامتحان پیدا شود او را دو شاخ .
تو ای جان رسته از بندی مقیم آن لب قندی
قبای حسن برکندی که آزاد ازبغلتاقی .
ماند همی بروشنی ماهتاب از آب
سیمین برت بزیر بغلتاق فستقی .
به مشکین سنبلت بالای لاله
به سیمین سوسنت زیر بغلتاق .
بغلتاق و دستار و رختی که داشت
زبالا بدامان او در گذاشت .
|| برگستوان . (از برهان ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بغلطاق شود. || کلاه درویشان . (تحفةالسعاده از سروری ). || نوعی از خفتان و زیور. جمعی از فرهنگ نویسان معنی لفظ مذکور را کلاه و فرجی (قسمی از قبا) نوشته اند و آنچه من نوشتم از فرهنگ زبان ترکی است . ناصری از شعر عثمان مختاری معنی گریبان استنباط می کند در حالتی که به هیچ وجه معنی گریبان فهمیده نمیشود بلکه بمعنی خفتان یافرجی است . (فرهنگ نظام ).